سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سکه های براق

هر سال عید فطر آیت الله شاهرودی تو خانه خودش بارگاه عمومی داشت. منزلشان در خیابان سینا بود و یک عالمه آدم میرفت زیارت ایشان!

آیت... شاه رودی وایستاده بود و همه مهمونها صف کشیده بودند و نوبتی باهاش دست میدادند و دستشو میبوسیدند. حاج آقا قبل از اینکه با نفر بعدی دست بده٬ یک سکه کف دستش میگذاشت و موقع دست دادن٬ پوله میرفت تو دست اون نفر. همه سکه ها نو بود و برق میزد. شاید خودش به بانک سفارش میداد که واسش پول بسازند!

فکر کنم حاج آقا دعای برکت می خواند و فوت میکرد رو پولها! چون بابام میگفت این پولها متبرک است و برکت میاره٬ نباید خرجشون کنی! یک قلک داشتم که پولهام رو مینداختم تو قلکم.

حاج شاهرودی خیلی خوشگل بود درست مثل حاج خاتمی! شاید اگر دختر بودم خر می شدم و  عاشقش میشدم٬ همونجور که بعضیها خاطرخواه حاج خاتمی شدند!

 

اولین بار که عاشق شدم

کلاس دوم دبستان بودم که یکروز خانم معلممان مریض میشه و سر کلاس نمیاد. من دلم واسش تنگ شده بود و زار زار گریه میکردم.

 از اشکهایم همه فهمیدند که من عاشق خانم معلمم شده ام.

هیچکس به خاطر عاشق شدنم اذیتم نکرد! شاید بخاطر اینکه همه میدانستند از سکس و مسائل جنسی چیری نمیدانم