اگر سرانگشتی بخواهم بشمارم و حساب کنم میبینم که نیم قرن گذشت و وارد نیمه دوم میشوم! اما در عمل و در واقع ۲۷ سال است که در ۲۳ سالگی ماندهام!
اگر بهتر بگویم ۲۳ سال حرکتی افقی داشتهام و ۲۷ سال خرکتی عمودی.
اگر بتوان یکسال را به یک ساعت تشبیه کرد و زندگی را به دریا و دریانوردی٬ شاید بتوان گفت که ۲۳ ساعت در سطح دریا (به سمت مرکز دریا و عمق مناسب) حرکت کردم و بعد ۲۷ ساعت غواصی کردم و حالا دوباره به سطح آب آمدهام تا در ادامه حرکت افقی٬ بیست و چهارمین سال خودم را آغاز کنم. بگذریم که در مسیر زندگی و در جریان این دریانوردی و غواصی دچار چه گردابها و طوفانها که نشدم! این مهم است که الان سالم و با کولهباری از تجربه (۲۴+۲۷) ۵۱ سالگی خود را آغاز میکنم و همزمانی و نزدیکی اینروز را با عید قربان و شب یلدا و تولد عیسی و ایام کریسمس به فال نیک میگیرم و امیدوارم خدا کمکم کند تا بهترین استفاده را از تجربههایم بکنم تا شاید حرکتها و سفرهای بعدیام هر چه آگاهانهتر باشد و پربارتر!
عید قربان و شب یلدا و کریسمس بر همه شما مبارک باد
!
سلاممم
خوب اگه میخوای کپی نکنن کد بذار :)
روزات برفی
در کل وبلاگت خیییلی نازه مطالبش...
به کلبه منم سر بزن منتظرتم هااااااااااا
روزات برفی
سلام
یه سر به وبلاگ من بزن.
نظر بده و منو لینک کن.
میخوام ببینم نظرت چیه؟
عمو تولدت مبارک...ایشالا ۵۰ سال دیگه ام باز بیام تولدتُ تبریک بگم...
ایشالا سال خوبی داشته باشی..
آقایی ۲۳ ساله با نیم قرن تجربه ! d:
تولدت بازم مبارک.همیشه مبارک.همه چی مبارک.
آپ کردم...
اینم ایمیلم من آهنگ قبلی وبلاگتونو دوس داشتم میشه اونو بهم بدین..
خوب می دانم که چرا این ها را گفتی،چرا بیست و هفت سال است احساس سکون می کنی و چرا همواره نمی توانی از آن بیست و سه سال نخست بگذری...
کاملا منطقی ست.فریاد هر وقت سکوت شود دیگر فریاد نیست و تنها یادش برایش به یادگار می ماند...تو فریادی بودی که حالا بر حسب جبر زمان نمی توانی صدایی داشته باشی(البته خودت این طور می گویی)که من معتقدم زیاد هم ساکت نبودی و فقط این روزها گوش شنوایی نیست تا صدایی را بشنود؛بله مسئله این است!!
...
آن قدر دور هستی و بعد هم آن قدر من هیچ هستم که نمی توانم برای میلادت هدیه ای داشته باشم.حرف قشنگ و تبریک قشنگی هم زیاد بلد نیستم.بین خودمان باشد اما عادت دارم به دوستان نزدیکم روز به دنیا آمدنشان را تسلیت می گویم!!نه صرفا به خاطر این که حرفی متفاوت زده باشم،بیش تر به خاطر اینکه اعتقاد دارم نزدیک شدن به مرگ جشن گرفتن ندارد!!
بگذریم
شاید خواسته ی زیاد معقولی نباشد و طبیعتا تو هم زیاد نباید از آن استقبال کنی چرا که اگر به این کار تمایل داشتی خودت پیش از آنکه من بگویم...دوست دارم خاطراتت را دنبال کنم.الان ماه هاست که روی روزی ساکن مانده،-فکر می کنم-همان روزی که گربه ای جوجه هایت را خورده بود و تو...و من بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم؛خصوصا ان نزدیکی های بیست و سه سالگی ات را!!!!!
می دانم خواسته ی زیاد معقولی نیست اما خواهشا از کنارش بی تفاوت نگذر..............
همواره شاد و موفق و پر صدا باشی...
راستی...
از این که با تمام کارهایت باز هم بعضی وقت ها برایم کامنی می گذاری بی نهایت سپاس...
تولدت مبارک
سلام
تولدت مبارک
من واقعا قلمت رو دوست دارم
تولدت مبارک .
سلام خوبین ؟...... خیلی ها تا ۲۳ سالگیشون احساس زندگی میکنن ....خیلی ها تا کمترشو و بعضی ها تا پایانشو..... مهم اینه که خیلی هم فقط تصور میکنن که حرکت کردن و اومدن به جلو...... امیدوارم تجربیاتتو در اختیار ما هم بذاری که شاید چراغ راه بشه......سالروز تولدت هم تبریک و با آرزو زندگی دلخواستنی برای همه سالهای باقیمونده....