قبل از اینکه سیم گاز ماشینم ببُره٬ با یکی از دوستام رفته بودیم (شهر مرزی) سوئد خرید کنیم. شانس آوردیم که ماشینم وسط راه ادا درنیاورد و مریض نشد٬ وگرنه کلی خرج اضافی رو دستم گذاشته بود. شاید ماشین جونم هم دوسم داره و نمیخواست زیاد اذیتم کنه!
این پنجمین ماشینی هستش که اینجا خریدم و خیلی مامانیه. هر بچهای که میبینتش به مامان جونش میگه: مامان مامان٬ من این ماشینه رو میخوام ...
تازه آدم بزرگها هم زیرچشمی و یواشکی نیگاش میکنند و یهعالمه کیف میکنند. یکبار هم صاحب قبلیش بهم گفت دلم واسه ماشینم تنگ شده. منم تو دلم گفتم بیخود٬ دیگه ماشین تو نیست. ماشین خودمه.
دو هفته طول میکشید تا شیشه ماشینم از خارجه بیاد. آخه ماشینم خارجیه!
از اداره یک مشمای ضخیم ورداشتم و بجای شیشه چسبوندم تا اگه بارون اومد ماشینم خیس نشه. ولی ماشینم خیلی یکجور دیگه شدهبود! عینهو این خانومهای خوشگل که وقتی روسری سرشون میکنند قیافهشون عوض میشه.
بعداز دوهفته که ماشین رو تحویل آقای شیشهبر دادم٬ عصری بهم زنگ زد که ماشینت حاضره و بیا ببرش!
وقتی رفتم٬ گفتش باید ماشین رو هلش میدادیم و میاوردیم توی تعمیرگاه! آخه سیم گازش بریده!
خوشبختانه بغل شیشهبری یک مکانیکی هستش و ماشین رو بردیم اونجا.
حالا حیوونکی ماشینم اونجا خوابیده و منتظره تا سیم گازش از خارج بیاد.
طفلکی ماشینم دلش واسه خیابونها تنگ شده٬ من هم دلم واسه ماشین جونم تنگه.