سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

گربه و جوجه‌های ناز من

لامصب این دائی بزرگم یک تیپ خاصی بود. یک روز با یک جیگرکی دعواش میشه. جیگر فروشیه چاقو می‌کشه و به دائیم چاقو میزنه! دائیم هم نامردی نمی‌کنه و میره یک سطل ور‌میداره و میره مستراح(۱) و سطل رو پر از ملات و کثافت میکنه و میاد تو خیابون و دهن جیگرکی رو پر از گه میکنه!
جیگرفروشه هم از خجالت دیگه روش نمیشه سرش رو تو محله بلند کنه. واسه همین مغازه‌اش رو میفروشه و از اون محل میره و دیگه اونطرفها پیداش نمیشه!

من دوازده تا جوجه ماشینی خریده بودم به این امید که جوجهام بزرگ بشن و ...
یکروز میام و می‌بینم که گربه اومده و همه جوجه‌هام رو خورده! من هم میرم یک جوجه دیگه میخرم و میگذارم توی اتاق (سرایدار)! چراغ اتاق رو خاموش میکنم و در اتاق رو باز میگذارم و خودم هم به کمین می‌نشینم!
گربه‌ه ِ میاد و جوجه‌ام رو می‌خوره. من‌هم نامردی نمیکنم و در اتاق رو می‌بندم و با کمربندم می‌افتم به جون گربه‌ه ِ! با قلاب آهنی کمربند آنقدر میزنمش که خون دماغ و دهنش یکی میشه!!
بعدش در رو باز میکنم و گربه‌ه ِ فرار میکنه و میره پی ِ کارش!
از اون به بعد یادمه که گربه‌ه ِ وقتی نزدیک گاراژ میرسید٬ میرفت اونور خیابون٬ و هیچوقت از پیاده‌رو سمت گاراژ رد نمیشد...

به قول معروف (و همونجور که ندا گفته) ‌  حلال‌زاده به دائیش میره و من هم انگار یک خرده‌ام به این دائیم رفته‌بود! ولی خدا رو شکر که حداقل سه‌تا دائی داشته‌ام.

 

در برابر آینه

اگر خودت با خودت مسئولانه برخورد نمی‌کنی٬ چه جوری انتظار داری که دیگری با تو مسئولانه برخورد کنه؟
اگه خودت واسه خودت دلت نمی‌سوزه٬ چه جوری انتظار داری که اون واسه تو دلش بسوزه؟
اگه خودت با خودت صادق نیستی٬ چه جوری انتظار داری که دیگران باهات صادق باشند؟
اگه تو وایستادی و داری درجا می‌زنی٬ واسه چی انتظار داری که یکی بیاد و هلت بده و ببرت جلو؟
... و خلاصه بگذار رک و تیز بهت بگم...
اگه تو خری و می‌خواهی خر بمونی٬ چه جوری انتظار داری که دیگران سوارت نشن؟

آهای با توام مرتیکه وا رفته ِ الدنگ ِ عوضی که زل زدی تو آینه و خودتو نگاه می‌کنی! هرشب باید اینها رو بخونی و از خودت حسابرسی کنی. اگه توی یک هفته بهتر شدی و ... که فتبارک‌الله‌ احسن الخالقین٬ وگرنه باید بری بمیری و یا حداقل اسمتو عوض کنی! حالیته؟!

پینوشت ۱: بله٬ می‌فهمم!
پینوشت ۲: میبخشین که تند و تیز نوشتم! آخه تو رابطه با خودم نوشتم و باید با خودم جدی برخورد کنم.
پینوشت ۳: می‌بخشید که دو سه روز غایب بودم٬ آخه سر یکی دو تا پیچ و گردنه گیر کرده‌ بودم و باید بارم رو خالی میکردم و خودم رو تصفیه ... تا دوباره بتونم راه بیفتم!
پینوشت ۴: تا دوشنبه شب نخواهم نوشت!