سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

اشتباه (۱- معنی و مفهوم آن)

اشتباه یعنی چه؟ معنی اشتباه و اینکه چه چیزی و چه کاری اشتباه است و یا اشتباه نیست به جهانبینی (۱) فرد و یا جهانبینی جامعه (۲) بستگی دارد. ممکن است کاری از نظر فرد یا گروهی اشتباه باشد و از دید فرد و جمعی دگر آن کار نه تنها اشتباه نباشد بلکه یک بایستن و ضرورت باشد.

مثلا زمانی اعراب فکر میکردند دختر زائیدن اشتباه است و بهمین خاطر بلافاصله دخترشان را زنده بگور (اشتباهشان را مخفی) میکردند و بعدا فهمیدند که این تفکر و عملشان اشتباه بوده و یا اگر بهتر بگویم خواهند فهمید که دختر زائیدن یعنی زایش یک فرشته زیبائی به صورت انسان.

یا عده ای ممکن است که آزادی جنسی را عین آزادیخواهی و ترقی خواهی بدانند (که در جامعه ایران بین بعضی انتلکتوئلها (۳ ) بصورت مد درآمده ) در صورتی که عده ای دیگر آنرا آنارشیسم و هرج و مرج طلبی جنسی بدانند. از اینگونه مثالها زیاد است که مطرح کردن آنها در اینجا نمیگنجد!

پس برای تعریف اشتباه٬ اول باید مشخص کنیم که جهان و زندگی را چگونه می بینیم.

تا آنجا که من میدانم همه ادیان و ایدئولو‌ژیهای باخدا و بی خدا از زرتشت گرفته تا موسی و عیسی و محمد و مارکس و لنین٬ همه مدعی این هستند که جهان هدفی دارد و به سمت بهشت موعود و برابری و برادری و آزادی پیش میرود و هر ایدئولو‌ژی و مذهبی تلاش کرده که راهنمائی کند تا پیروانش هرچه کمتر اشتباه کنند تا بشریت هرچه زودتر به جامعه ایده آل خود برسد.

اگر واقعا (نه بطور اسمی و صوری و یا ارتجاعی) به هر یک از این ایدئولوژیها و با عقاید مشابه آنها معتقد باشیم٬ میتوانیم بگوئیم که جهان هدفدار است و در حال تکامل و جامعه بشری به سمت جامعه ایده آل (برابری٬ برادری و آزادی) به پیش میرود. با این دیدگاه میتوان اشتباه را اینگونه معنی کرد که: هر چیزی و هر کاری که در مسیر این حرکت تکاملی مانع ایجاد کند و یا باعث کندی این حرکت شود٬ اشتباه خواهد بود.

۱- جهانبینی: چگونه و از چه زاویه ای به زندگی و جهان مینگریم. هرکس خواه ناخواه یک جهانبینی دارد.

۲- جامعه: هر جمعی (بیش از یکنفر) که فرد بلحاظ فکری وابسته به آن است و از آن تغذیه فکری میشود و یا تاثیر میپذیرد و تاثیر میگذارد. مثل خانواده و ...

۳-  انتلکتوئل با روشنفکر فرق دارد.

ادامه دارد...

 

بلوز جادوئی

کلاس اول دبستان بودم که یکروز مامانم اومد مدرسه یه عالمه بوسم کرد و یک بلوز بهم داد و منم همونجا پوشیدمش. بلیز بافتنی بود و خودش بافته بودش.

مدرسه تعطیل شد و رفتم مغازه (خانه مان) پیش بابام. بابام پرسید این بلوز را از کجا آوردی؟ گفتم مامانم بهم داده. بابام گفت اون دیگه مامانت نیست٬ یک جادوگر هستش و این بلوز جادو شده هستش! از تنم درآورد و همونجا تو خیابون قیچیش کرد و آتیشش زد!! از اون ببعد هم هی میگفت اون زنه جادوگره و میخواد تو رو جادو کنه! هروقت دیدیش٬ فرار کن و بیا اینجا بمن بگو!!

یادمه یکروز مامانم منو بوسیده بود و بابام هم ۱۰۰ متر اونورتر دیده بود. وقتی رسیدم پیش بابام جای بوس مامانمو با دستم پاک کردم!! یکروز هم الکی به بابام گفتم که تو کوچه علیجانی اون زنه رو دیدم و فرار کردم! بابام تشویقم کرد و بهم جایزه (پول) داد.

فکر میکنم که این اولین دروغ غرض و مرض دار و سودجویانه تو زندگیم بوده و همینجا به خاطر این برخورد فرصت طلبانه ام از خود انتقاد میکنم و اگر مادرم این نوشته را خواند و یا کسی برایش تعریف کرد٬ امیدوارم ناراحت نشه!

امیدوارم هم مادرم و هم خدا این خطای منو ببخشند و همینطور از مادرم و خدا میخام که اشتباهات پدرم را ببخشند تا شاید روحش شاد بشه.