سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

کاهش سرعت در سر پیچ

با پوزش از همه دوستان عزیز و خوانندگان گرامی٬ به دلایل زیر فقط هفته ای یکبار (سعی میکنم سه شنبه ها) در اینجا بنویسم.

  • کامپیوتر فارسی زبان ندارم و با کامپیوتر و کیبورد لاتین نوشتن انرژی و وقت زیادی از من میگیرد و دستم در تایپ کردن کند است.
  • وقت زیادی صرف کار بیرون و کارهای خانه٬ می شود. از وقتیکه هر روز مینویسم خانه داری تعطیل شده است!
  • هدفم نوشتن به خاطر نوشتن نیست و نمیخواهم کمبود وقت و کمیت نوشته ها (روزانه نوشتن)٬ از کیفیت نوشته هایم بکاهد.
  • معمولا هر هفته از جمعه تا دوشنبه باید به جائی بروم که امکان اینترنت در آنجا نیست.
  • از همه مهمتر بخاطر شرایط پیچیده ای که در آن هستم از برخورد خودبخوی و از دست دادن کنترل خودم بپرهیزم تا مبادا به جاده خاکی بیفتم و چپ و راست بزنم که از اینکار بشدت بیزارم چرا که ضربه ها خورده ام و دلها رنجانده ام و دلها شکسته است. از خدا می خواهم تا کمکم کند.

 ... و از خدا میخواهم که کمک کند تا اینجا تعطیل نشود. چرا که هنوز همه ام را ننوشته ام ...

پی نوشت: به ۶ تا از کامنتها پاسخ داده شده

نظرات 17 + ارسال نظر
الناز چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:13 http://yasesefeed.blogfa.com

سلام سمفونی جون خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم که اینجا تعطیل نشه آخه تو هنوز ۱۲ سالته هنوز اول راهیممممممممممم
در ضمن شعر رو هم خوندم خیلی قشنگ بود
کاش اینجا هم میشد ما بشنویم.

سلام الناز جان
مرسی٬ امیدوارم تو هم خوب باشی
منهم امیدوارم که تعطیل نشه ...
امیدوارم هر چه زودتر همه هر چی رو که دوست دارند بتونند اونجا بشنوند.

piper چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:17 http://piper7.wordpress.com

نمی دونم به خاطر این آهنگیه که گذاشتی یا به خاطر مطالبته. ولی وبلاگت خیلی حال و هوای باحالی داره. تعطیلش نکن. هر وقت میام اینجا یه حس دلتنگی بهم دست میده که لزوما هم بد نیست. هممون نیاز داریم که هر از گاهی توقف کنیم. ببینیم کجا بودیم، کجا می خواستیم باشیم و الآن کجاییم. وبلاگت همیشه به طرز عجیبی من رو توی این حال و هوا میندازه!
دستت درد نکنه. هفته ای یه بار بنویس و بنویس!:)

مرسی
هروقت پیشنهاد یا انتقادی برای بهترشدن حال و هوای اینجا بود بگین
همانطور که گفتی این جمعبندی و نتیجه گیری هر از گاهی لازم است و ضروری
سعی میکنم بنویسم و بنویسم!:)

شیرینَک چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 http://shirinakk.blogspot.com/

سمفونی داستان را نیمه تمام نگذار . برای ما بنویس .بگذار ما از نوشته هات درس بگیریم.منتظریم

من هم از تو و از همه شماها درس و درسها آموخته ام٬ مخصوصا در آنجا که بیراهه میرفتم و (به قول خودم) در جاده خاکی افتاده بودم که تو با تلنگر و اشاره ؛ببخش و ...؛ ناخودآگاهیم را به هوشیاری کشاندی و صفحه های سیاه ... به فراموشی سپرده شد و ...

باز هم خواهم نوشت و فقط اگر ببینم نوشته ها و رابطه های مجازی ام باعث رنج و دلشکستگی یکی یا آن یکی می شود٬ آنگاه چاره ای ندارم بجز ترک تمامی دنیای مجازی ...

یک پیرو از جنس احساس چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 http://nothingonlylove.blogfa.com

درودی سبز ...
پیش از همه خسته نباشید ... به خاطر تحمل این همه مشکلات که برخود هموار کردید و با کیبورد لاتین فارسی نوشتید، هرچند روزانه نوشتنتان از کیفیت کار نکاستف اما آرزوی پرباری دلنوشته هایتان را دارم ... امیدوارم نوشتن به صورت هفتگی آنقدر وقت در اختیارتان بگذارد که به کارهای خانه و غیره برسید، اما از همه مهمترش جاده خاکی ودل شکستن و رنجاندن و این حرفها بود که کمکی جالب تر از بقیه دلایل به نظر می رسد، امیدوارم راه مستقیم را بیابید و دلهایی را بدست آورید بیش از پیش ...می دانم به یقین خدا همراهتان خواهد بود و با مهری که در دل دارید دستانی رو به آسمان برایتان دعا خواهند کرد که مهر و عشق در دلتان افزون گردد.
این یک را نیز من به یقین می دانم که اینجا تعطیل نخواهد شد چرا که نوشته هایتان حقیقت زندگی است، حقیقتی که مرگش را بارها دیده ام ، اما باور ندارم . چرا که دست کم یکی هست که به او ایمان دارم ، شاید خودخواهی باشد ، اما در احساسات و عشقی که وجودم از آن سرشته شده لحظه ای شک نمی کنم و نخواهم کرد، و با همین دل برایتان سرسبزی و سرافرازی تمنا دارم. لب هایتان خندان، دلتان شاد
سبز بمانید
در پناه دادار پایدار

سلام و درودی سبز ...
پائین آمدن کیفیت یک تهدید بوده که سعی کرده ام جلوی این تهدید را هم بگیرم ...
کیفیت نه تنها در مورد نوشته هایم که در رابطه با همه چیز از جمله تنظیم رابطه هایم٬ چه مجازی و چه واقعی ... که خوشبختانه یا متاسفانه زندگی مجازی و واقعی من از هم جدا نیست ... و (اگر اجازه داشته باشم) همه شماها را خانواده خود میدانم ...

همواره شاد و سربلند باشید

سیمین روزگرد چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:24 http://ghamnamecimin.myblog.ir

سلام...
امیدوارم هفته ای یه بار رو حتما بنویسی!یعنی اون هم نشه ده روز یک بار و بعد هم...
در ضمن با این که هرروز می نوشتی هرگز نوشته هایت بد نبود...ولی فکر می کنم تصمیم درستی گرفتی...
راستی می دونستی شاعر شعر قدرت فروغ فرخزاد؟!خدا می دونه که من از این شعر چقدر خاطره دارم...
قربانت:سیمین

سلام...
منهم از این آهنگ خاطره ها... دارم...
اسم شعر چیه و در کدام کتاب فروغ است
روح شاعر و خواننده٬ شاد و یادشان جاودان...
تشکر از تذکرتون...

بدون امضا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:41

...

صدای سکوتت را نیز میشنوم و ...

مریم حقیقت پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 http://aryanpoem.persianblog.com

سلام عزیز این دادگاه مرا متهم.....تو آیا؟یا علی

بدون امضا پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 14:19

من این شعر فروغ رو خیلی دوست دارم خیلی .

هامون و مهدی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:50 http://khaneie-ashena.persianblog.com

سلام خوبین ؟....خوب همیشه همه از حرف ها و نظرای ما راضی نیستن نه همیشه هم مخالف داریم هم دلشکسته بعضی موقع ها هم دشمن ......دوست دارم که تعطیلش نکنی خودتم که اینو میخوای فقط میمونه تصمیم....

یک پیرو از جنس احساس شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:21

درودی سبز

سکوت شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 http://the-only.blogfa.com

همه دارن تشویق می کنن به نوشتن.من می گم شیرین می نویسی.و می دونم هر چیزی اونقدر می مونه که ارزشمنده.اگه خاطره هات ارزشمند باشن می نویسی شون...

یک پیرو از جنس احساس یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:06

درودی سبز ...
آقا اجازه!!! کی سه شنبه می شه؟؟؟

بدون امضا یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 16:58

یادش به خیر سه شنبه ها قبلا زودتر می رسید.

آرین دینازاد دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:51 http://1001rooz.persianblog.com

از دست دادن کنترل خودم بپرهیزم تا مبادا به جاده خاکی بیفتم و چپ و راست بزنم که از اینکار بشدت بیزارم چرا که ضربه ها خورده ام و دلها رنجانده ام و دلها شکسته است. از خدا می خواهم تا کمکم کند......خوبه ...ممنون

ناهید دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:58 http://knahid.blogfa.com

سلام دوست تازه من.
جالب است بدانی من هم علاقه زیادی به سوهان دارم. و نیز مادر من هم صندوقچه ای داشت که کتابهای پدم را در آن قایم کرده بود. و یک روز وقتی من آنقدر کوچک بودم که نمی توانستم جلوی کارش را بگیرم و پدر آنقدر بزرگ بود که قدش به آسمان کشیده شده بود و دیگر می توانست پاهایش را از روی زمین خاکی بردارد مادر همه ی کتابهای صندوقچه را آورد و در باغچه خانه به آتش کشید.و با هر شعله اشک ریخت.
هنوز با خودم می گویم کاش مادر می دانست ان کتابها همه داستان بودند. بعضی هم نسخه های خطی. دلیل ترس مادر هنوز برایم مبهم است. اما از بین رفتن آن همه گنجینه را هنوز در دل به رشک و حسرت آمیخته کرده ام.
برقرار بمانید

فاطمه دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:28 http://faatemeh.blogfa.com

گاهی یه سری کارا یا یاداوری بعضی چیزا ادم و اذیت میکنه.می بره تو حال و هوایه روزگاری که شاید اونقدرا هم واسه ادم شیرین نباشه!اون وقت میشه باعث عذاب ادم!به خاطره خودم دوست دارم بنویسی.ولی دوست هم ندارم خود خواه باشم.اگه نوشته هات مثل این قضیه اییه که گفتم پس ننویس!شادو امیدوار باشی!

یک پیرو از جنس احساس دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:18

درودی سبز
جهت استحضار: فردا سه شنبه است

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.