سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

نامه ای به پدرم ۱

سلام بابا!

حتما میدونی که خواهرم یک ساعت پیش زنگ زد و گفت خوابت رو دیده. میگقت ده روز پیش خواب تو را دیده که ... و چند شب بعد دوباره خوابت را دیده! و دیشب هم خواب من را دیده بود!!

نمیدونم چرا به خواب من نمیای و حتما میدونی که دلم واست خیلی تنگه و خیلی دوست دارم. میدونم که وقتی سیزده چهارده ساله بودم خیلی اذیتت کردم و تا بیست سالگیم از هم خبر نداشتیم و با همدیگه قهر بودیم و اون پنج شش سال اوائل انقلاب هم به خاطر شرایط خاص من٬ نمیتونستیم همدیگر را زیاد ببینیم و بعدش هم سالها منتظرم موندی تا اینکه از این دنیا رفتی بدون اینکه بتونیم همدیگه را ببینیم!

میدونی بابا٬ اون اول که شروع کردم از خاطرات بچگیم اینجا بنویسم تو این فکر بودم که نکنه یکوقت به قول معروف تنت تو قبر بلرزه و روحت عذاب ببینه! ولی یک چیزی توی خودم بهم میگفت به نوشتنم ادامه بدم و امشب فهمیدم که آره کارم درسته و واسه چی باید ادامه بدم ...

بازم برات مینویسم بابای مهربونم

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سکوت سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:18 http://the-only.blogfa.com

می دونم که می خونه نامه رو:)

آره٬ خوندش و دوست داره بازم بنویسم!
اصلا خودش توسط خواهرم بهم گفت بنویسم وگرنه میخاستم راجع به یک چیز دیگه بنویسم!

الناز سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:40 http://yasesefeed.blogfa.com

سلام عزیز
خوبی؟
مرسی که به من سر میزنی
امیدوارم بابای مهربونت به خواب تو هم بیاد
به نظر منم بهتر که بنویسی
چون اینجوری خودتم سبک میشی
منم میام میخونم...

سلام
مرسی٬ امیدوارم تو هم خوب باشی
ممنون از نظر و پیشنهادت. همینطوره که میگی
لطف میکنی که میای و میخونی ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.