سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

بعضی وقتها دلم خیلی واسه داداشم تنگ میشه

مامانم میگه وقتی من سه چهار ساله بودم یکروز که از اتوبوس می خواستم پیاده بشم کم مونده بود لای در اتوبوس بمونم. فهمید که خدا می خواد منو ازش بگیره! دعا می کنه که خدایا اینو ازم نگیر٬ اگه می خوای بچه ام رو ازم بگیری یکی دیگه بهم بده و اونو بگیر!

یک داداش داشتم اسمش محسن بود. تنها چیزی که ازش یادمه اینه که وقتی ختنه اش میکردند داشتم نگاه میکردم! چهل روزش بود که مرد! اونوقتا احتمالا چهار پنج ساله بودم.

شاید واسه اینه که تا حالا جونمو قصر در بردم!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:33 http://shirinakk.blogspot.com/

سمفونی قلب بزرگی داری .

مزسی٬ نظر لطفتونه.

سکوت چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 16:45

با نظر ندا موافقم .
زندگی پر فراز و نشیبی داشتین ،
ولی نمی دونم چرا همه خاطراتتون تلخ و نا امید کنند است .
قطعا زندگی با همه سختی هاش شیرینی هایی هم داره .

به نظر شما و همه خوانندگان احترام می گذاریم.
فغلا تا شش سالگی رو نوشتم. ولی میگن: سالی که نکوست از بهارش پیداست!
گر صبر کنید ز غوره حلوا سازم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.