همونجور که گفته بودم عاشق منیر بودم و از مسائل جنسی و سکس هنوز چیزی نمیدونستم! ولی کمکم داشت یک سری سئوالها میومد تو ذهنم و ...
یک دختر عمه داشتم که نامزد کرده بود. یکروز سئوالی رو که به سرم زده بود رو خیلی صادقانه و با سادگی تمام٬ ازش میپرسم. دختر عمه٬ چرا دخترها تا وقتی شوهر نکردهاند بچهدار نمیشوند و وقتی شوهر کردند حامله و بچهدار میشوند؟ فکر میکردم جواب سئوالم رو میدونه و جواب درست و قانع کنندهای بهم میده! اما بهم با اون چشمهای درشتش که یک جور مخصوصی (فقط همون موقع) برق میزد بهم نگاه کرد و لبخندی زد و بهم گفت وقتی زن گرفتی٬ میفهمی!
من بعداز اون دیگه به این سئوال فکر نکردم و دیگه از این سئوالهای عجیب غریب تا وقتی که پیش پسرعمو بودم به فکرم نزد.
کلاس ششم رو توی خوی تموم کردم و تابستون پسر عمو منو فرستاد تهران پیش بابام!
پسرعمو واسه بابام تو یک نامه (که من بعدا پیداش کردم و خوندمش) نوشته بود که: من در نظر داشتم سمفونی تا کلاس نهم پیش ما بمونه و اینجا درس بخونه. ولی چون من دختر بزرگ دارم و سمفونی هم داره بالغ میشه و چشم و گوشش باز میشه٬ صلاح نیست که سمفونی اینجا پیش ما بمونه و میفرستمش تهران...
با خوندن این نامه بود که فهمیدم دختر عمهام سئوالی رو که ازش پرسیده بودم رو رفته به پسرعمو گفته و همین سئوالم باعث شد که مثل آدم (که میوه آگاهی و یا سیب خورد و از بهشت اخراج شد)٬ منهم از بهشت ِ سرزمین آرزوهام و خانه پسرعمو٬ رانده و تبعید بشم. منتها فرق من با آدم این بود که آدم و حوا هر دو با هم از بهشت رانده شدند ولی من به تنهائی اخراج شدم و منیر جونم همونجا موند!
سلام خوبین ؟....شرمنده که یه مدتی نبودم دلم برای همه تنگ شده بود ولی خوب بعضی موقع ها آأدم مجبور میشه بر خلاف علایقش عمل کنه....ولی خوب دوباره برگشتم ....بازم میام پیشت...
آنقدر غمت به جان پذیریم حسین
تا قبر تو را به بر بگیریم حسین
مگذار که ما سوختگان غم تو
در حسرت کربلا بمیریم حسین
سلام همسایه
خوبی ؟
داستان جالبی بود
ادامه داره یا نه ؟
شاد باشی و سلامت
التماس دعا
...:حورا:...
درودی سبز
رانده شدن از بهشت بدون حوا ...این روزها دیگر خودم نیستم ... شاید پیشتر ها حسرتی می ماند بر دل پیرو ، اما حالا نه ... اینگونه بهتر است ... کمتر دلم می شکند.
در پناه دادار پایدار
بدون خدافظی؟
سلام
منم بچه تر که بودم این سوال رو ازمامانم پرسیدم، گفت: وقتی ازدواج میکنن با هم میشینن و دعا میکنن و خدا بهشون بچه میده ...
درودی سبز
عشقت افزون
در پناه دادار پایدار
سلام...
یه اشتباه لحظه ای و سال ها و یا حتی یه عمر پشیمونی...
کاش گاهی اوقات یه فرصت کوچولو بهمون داده می شد تا این اشتباهات نه چندان بزرگ جبران بشن ولی...
...من هم که بچه بودم فکر می کردم وقتی زن و مرد با هم ازدواج می کنن خدا همین طوری واسه این که خوشبختی شون تکمیل بشه بهشون بچه می ده و یه زن تنها هم چون بچه هم بابا می خواد هم مامان؛نمی تونه و نباید بچه داشته باشه...یه ذره دیگه که بزرگ شدم برام یه سوال دیگه پیش اومد:می گفتم خب پس چرا بابای بعضی از بچه ها بعدا می میره؟!یعنی بچه فقط اولش بابا می خواد؟؟؟!
...
یه کم عجیبه که این سه شنبه آپ نکردی...اتفاقی که نیفتاده خدایی ناکرده؟؟؟...من منتظر پست جدیدم.
قربانت:سیمین
سلام خوبین ؟..... میدونین هنوزم بعد این همه سال بازم خیلی خونواده ها هنوز این سوالارو جواب نمیدن وقتی کسائی که نزدیکترین افراد بهتن به سوالت جواب درست ندن اونوقت از جاهائی ممکنه جواب بگیری که خیلی نتیجه خوبی نداشته باشه..... منم آپ کردم خوشحال میشم بهم سر بزنی...
سلام
من هم همین موقعیت تو همین حال و احوال برام پیش اومد اما عاملش جنگ بود!
اما ؛الخیر فی ما وقع؛
سلام
من هم همین موقعیت تو همین حال و احوال برام پیش اومد اما عاملش جنگ بود!
اما ؛الخیر فی ما وقع؛
سلام
من هم همین موقعیت تو همین حال و احوال برام پیش اومد اما عاملش جنگ بود!
اما ؛الخیر فی ما وقع؛
پدرتون بعد از آتیش گرفتن مغازه بازم اونجا بودن؟
از این مقایسه خودت با ادم خیلی خوشم اومد ... خیلی ساده وزیبا از منیر حرف میزنی ... ولی کاش اینقدرزود خدافظی نمی کردی:(