خاله و شوهر خاله (خدابیامرزم) هرسال یکی دوبار مشهد میرفتند و یک عالمه مشهدی شده بودند. یک بار که من هم با بچهخالههام رفته بودم بدرقهشان٬ رفتم سوار قطار شدم و اتاقهای توی قطار (کوپه) رو دیدم. عین خونه بود و چندتا اتاق تو هر (واگن) قطار بود. قبلاز اینکه قطار راه بیفته منو زورکی پیاده کردند!
از اون به بعد همش به بابام میگفتم که ما هم باید سوار قطار بشیم. آخه از قطار و اتاقهاش خیلی خوشم اومده بود. اصلا مهم نبود که با قطار کجا بریم. فقط میخواستم که سوارش بشیم و بریم تو اطاقش بشینیم و در اطاق رو ببندیم درست همونجوری که آدم در خانهاش را میبنده!
یکروز من و بابام رفتیم سوار قطار شدیم و ورامین پیاده شدیم. ظهر تو مسجد ورامین نماز جماعت خوندیم و بعدش همونجا نهار نون و ماست خوردیم. آخه ماست ورامین خیلی خوشمزه بود واسه اینکه از شیر راستکی (نه شیر خشک) درست کرده بودند.
تو مسجد با یک آقاهه دوست شدیم که زمیندار بود و گل آفتابگردان کاشته بود. با هم رفتیم سر زمینش و یک گل آفتابگردان بزرگ بهم داد که توش یه عالمه تخمه بود.
وقتی عصری داشتیم با قطار برمیگشتیم یهعالمه خوشحال بودم و کیف میکردم. آخه هم سوار قطار شده بودم هم یه اطاق یا خونه تو قطار داشتیم هم یک گل خوشگل بزرگ داشتم هم یهعالمه تخمه و از همه مهمتر یک بابای خوب.
پینوشت:
شاید اون روز٬ خوشبخت ترین روز من٬ در طول زندگیم بوده.
یادمه وقتی داشتیم برمیگشتیم٬ تو قطار انقدر کیف میکردم و آنچنان به گل آفتابگردانم عاشقانه نگاه میکردم که دیگر مسافران نیز از مشاهده برخوردهای من٬ کیف میکردند و لذت میبردند.
مزرعه آفتابگردون. فکرشو بکن آدم وسط یه همچین جایی خونه داشته باشه.
سلام
آرزوهای دوران بچگی زمین تا آسمون با آروزهای بزرگترها فرق می کنه ...
اون موقع یه واگن قطار ... یه کاسه ماست ...یه گل آفتابگردون میشه تمام آرزوها ولی حالا چی...
کاشکی دنیا یه کم با بزرگترها و آرزوهاشون مهربون تر بود...
یزدان یارتان
سلام...
آدم وقتی بچه است یه چیزهای خیلی کوچیک هم خیلی خوشحالش می کنه اما رفته رفته مسبب های شادی طبعا باید بزرگ و بزرگتر بشن...
هنوز هم نمی دونم اون سادگی هایی که خیلی زود باعث خوشحالی می شدن خوب بودن یا باید گذاشتشون جای فهم کم دنیای کودکی...راستش من از شادی زیاد خوشم نمی یاد!!!همیشه دوست دارم بفهمم ولی عذاب بکشم...به خاطر همین هم هست که از همه ی بچه ها و حتی دوران کودکی خودم بدم می یاد!
قربانت:سیمین
سلام
ممنونم از اینکه سر زدین بابت تبریک هم مچکرم
وبلاگ زیبایی دارین موفق باشین
بای....
مثل همیشه زیبا بود
خاطرات یک مشاور2
روبوسی بروز شد. لطفاً بازدید کنید.
سلام عزیز
خسته نباشی
عالیه
خیلی خوشگل می نویسی
دیگه اون روزها تکرار نمی شه .
منظره قشنگیه!دستا و لبایه سیاه از پوست تخمه های تازه!
خیلی قشنگ بود منم یه بار تو مزرعه ی آفتابگردون یه گل بزرگ هدیه گرفتم منتها بابام همه شو خورد ( تخمه هاشو منظورمه) بعد با یه حقیقت تلخ روبرو شدم گل آفتابگردون بی تخمه مثل یه پروانه ی بی بال زشت وناراحت کننده ست
خب اگه الانم یه گل آفتابگردون بهم بدن،کلی ذوق می کنم و خوشحال می شم!ولی فکر می کنم،اون چیزی که باعث شد مسافرت اون روز لذت ببری،داشتن یه بابای خوب که باعث شد همه ی اینا رو تجربه کنی!!
کلا عمو جون زیاد شده،منو از یه جایی به زور بیاندازن بیرون!!ولی خوشبختانه اونجا پنجره داشته که دوباره برم!!:D
دوست خوب ... دیروز با حنا حرف می زدم از وبلاگ شما گفت و حالا خیلی از آشنایی تون خوشحالم
سلام سمفونی شعته ها
اسم وب ات خیلی زیباست
به من هم سر بزن ممنون بای
من اولین دفعه خودم سوار قطار شدم تنها..اولین دفعه خودم سوار اتوبوس شدم بازم تنها...نمی دونم وقتی این چیز ها رو می خونم هیچ حس مشترکی ندارم و گاهی فکر می کنم شاید برای اینه که تنهایی نمی گذاشت بفهمم که دارم حال می کنم یا نه...
درودی سبز
سفر کردم ... هنوز صدای هوهو چی چی در سرم سوت می کشد ... هنوز اتاقک لبریز از نگاه مهربان پدر است، هنوز عطر گل با دستان کوچک تو پنجره ها را به سوی روشنی ها می گشاید ... هنوز خوشبختی نزدیکترین اتفاق است، نزدیکترین اتفاقی که می تواند تکرار شود، مهربان! می خواهی تخمه های آفتاب گردان را برایت بو بدهم، می خوام لذت شکستن آنها را ببینم، می دانم گل در دستانت نور خواهد افشاند و تو گرم ، گرم و گرمتر خواهی شد، می دانم که چشمانت می شود گنجینه صفای حضور پدر تا به ابد، می دانم که شاید روزی باز نان و ماستی توان بودنمان شود برای خوشبختی دوباره ... می دانم خواهد شد، خوشبختی نزدیکترین اتفاق است
تشکر
درودی سبز ...
سلام
خیلی جالب بود واقعا
به تبلیغات ِ مهوع بلاگفا اعتراض کنیم :
"بدست آوردن پسورد یاهو در سه کلیک "
واقعا شرم آورست که تبلیغ و آموزش روش های دزدی و سرقت اطلاعات را هر روز و هر ساعت مشاهده کنیم و خاموشانه اجازه دهیم تا این تابلو های جندش آور را بر سردر ِ خانه هایمان بیاویزند ، اینگونه تبلیغات نوید این را میدهد که بزودی شاهد ارائه راهکار های از کار افتادن دزد گیر ماشین یا ساختن شاه کلید برای ورود به منازل ... باشیم .
منم گاهی دلم برای بچه گی هام
حتی بریا آدمهای سیاه سفید زندگیم تنگ می شه
..سلام دوست عزیز
بازم کلاغی هوای غار غار کرده
اما اینبار تنها نیست چون کاوه زیر
درختی نشسته که کلاغی روی
شاخه هاشه اینبار دارند باهم دردو دل
میکنند …
بیا و ……..منتظرم
سلام خوبین ؟.....خوب دنیای دوست داشتنیه....خوشحالی از سوار شدن قطار و لذت داشتن یه گل آفتابگردان .....کاش میشد همیشه لذت برد از همین چیزای ساده.....
salam delam migirehvaghty miam mibinam naneveshtid akheh 3shanbeha ro be khatere samfoni jadid doust daram movafagh bashid