سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

محافظ و اسکورت ِ منیر‌جونم

قبلا نوشتم که منیر جونم کلاس هشتم بود و من کلاس ششم. 
هروقت می‌خواست بره مدرسه و یا بره بیرون٬ اگه من خونه بودم٬ بهم می‌گفت باهاش برم تا پسرها بهش متلک نگن. منهم سینه‌هام رو جلو می‌دادم و بادی به غبغب می‌اندختم و هر پسری رو که می‌دیدم بهش چپ چپ نگاه می‌کردم که هیچکدومشون جرات متلک گفتن نداشتند و فقط نگاهمون می‌کردند. اما یک دختره بود که کلاس دهم بود و انگار خیلی ناراحت بود که دختر شده بود! آخه لباس پسرانه می‌پوشید و سر خیابون می‌ایستاد و مثل پسرها دختربازی می‌کرد. فقط اون دختره پسرنما متلک می‌گفت که ما هم زیرسبیلی در می‌کردیم٬ هرچند که اونموقع اصلا سبیل نداشتیم!

رئیس یکی از بانکهای شهرستان خوی یک پسر داشت که اونهم کلاس هشتم بود. پسر ِ خوش‌ تیپی بود! اسمش هم خوشگل بود یا من که روش حساس بودم٬ اینجوری فکر می‌کردم! بعضی وقتها میومد خونه پسرعمو و یا ما می‌رفتیم خونه‌شون و پینگ پنگ بازی می‌کردیم. من اصلا دوست نداشتم که منیرجونم باهاش صمیمی بشه و یا باهاش بازی کنه. خیلی حسودیم می‌شد! برای همین (ناخودآگاه) سعی می‌کردم پینگ پنگ رو خوب یاد بگیرم که منیرجونم (فقط) با من بازی کنه!

همونطور که یک دوست تو نظرات ِ نوشته قبلی‌ام توضیح داده٬ نقل بید‌مشک ارومیه حرف نداره و یکجور شیرینی شبیه حلوا هم داشت که اسمش سوجوخ بود که من عاشقش بودم. ولی زیاد نمیشد خورد! آخه آدم جوش در می‌آورد دیگه. از این دوست ِ خوبم ممنونم که اینها رو بهم یادآوری کرد.

پی‌نوشت: سعی میکنم که با هر نوشته‌ام آهنگ جدیدی بگذارم. در صورت امکان نظرتون رو در مورد آهنگها هم بنویسید و در انتخاب آنها کمکم کنید. هرکدام از آهنگها را که می‌خواستید٬ توسط ایمیل و یا به هر شکلی که خودتون می‌دونید بگین تا لینکش و یا فایلش رو براتون بفرستم.