سلام بر هستی

تو دستانت را به من نده٬ چرا که به گفته خودت بعد‌از الف٬ ب می‌آید...

اما مرا چه باک٬ چرا که همه درختان دستهایشان (شاخه‌هایشان) را بسوی من دراز کرده‌اند و با برگهایشان سلامم می‌دهند.

... و این نمونه درختها٬ ذره‌ای از هستی است و بدین گونه است که هستی سلامم می‌کند و من اینچنین با هستی به وحدت می‌رسم. چرا که انسانم و اشرف مخلوقات

پی‌نوشت ۱: حس و نوشته‌ای که برای اولین بار در سه شنبه 22 خرداد ماه سال 1386 ساعت 04:16 AM ثبت شد!

پی‌نوشت ۲: پی‌نوشتهای اخیر٬ مطالبی است که قبل از بازگشت مجدد و دوباره‌نویسی در سمفونی ...٬ در جریان احیا و پروسه رقص شعله‌ها نوشته‌ام.