امروز بعداز کار یکنفر رو باید میرسوندم فرودگاه. وقتی که فرودگاه بودم٬ شیطونه بهم گفت تا اینجا که اومدی یک سر هم برو سوئد. منم گول شیطونه رو خوردم و رفتم یکخرده خرید کردم و همین الان رسیدم خونه. حالا دیگه باید برم و وسائل رو جابجا کنم و بعدش هم بـِلالایم تا بتونم صبح پا شم و برم سر کار. بخدا تقصیر من نبود که امشب نتونستم بقیه ماجرای تولد رو بنویسم٬ آخه خب شیطونه گولم زد دیگه! |