نزدیک خونه یه عالمه جنگله. یکی دو ماهه که هر روز یکی دو ساعت میرفتم پیاده روی توی جنگل. بعضی وقتها هم میدویدم. باید یه کاری کنم که این واسم عادت بشه. یعنی اگه برف و بارون هم بیاد حتما برم و اگه یکروز نرم احساس ناراحتی و کمبود کنم.
آخه میدونی؟ تو جریان عمل هستش که آدم بهتر خودش رو میشناسه.مثلا وقتی که من میدوم٬ اونوقته که میفهمم و میبینم که سیگار چه بلائی سر ریههام آورده و باعث نفس تنگیم شده و ...
نروژیها یک ضربالمثل دارند که میگه: (Gå på tur, Aldri sur)
برو گردش (پیاده روی)٬ هیچوقت ناراحت نخواهی بود
پینوشت: یادش بخیر اونموقعها که تو ایران میرفتیم کوه ... و سرود شعر هستی رو میخوندیم و ...
اول یه سلام بلند
دوم آخه چرا سیگار میکشی حیف نیست دندونات ززد و بد رنگ میشه بعد هم مجبوری یه عالمه مسواک بزنی
سوم خیلی قشنگ مینویسی در اولین فرصت بر میگردم و همه نوشته های خوب شما رو میخونم
چهارم یه خواهش کوچلو به من سر بزن و نظر بده ...تا همیشه ادرس وبلاگ شما رو داشته باشم
دلم میخواست بدونم صدای سمفونی شعله ها چه جوریه
شاد باشی و موفق
به خدا این تلقین نیست.....اما
قبول داری یه وقتای اگه سیگار نباشه آدم می میره؟؟؟؟؟!
این قدر هم از این موجود بیچاره که همیشه همراه خوبیه بد نگیم...!!
هیچ جا مثل خونه آرومم نمی کنه ....
اما خوب این هم گزینه خوبی هست ..
موفق باشی
به روز هستم
درودی سبز
تو ایران حالا دیگه وقت نمی شه!!! وقت دارین به من قرض بدین!!!