این ماشینم رنگش آبیه٬ ولی تقریبا مثل همون مینیماینری هستش که پسرخالهام اون قدیما داشت و واسه دختربازی خریده بود و رنگش قرمز بودش. آخه اون باباش کارخانهدار بود و خودش هم پسرحاجی و میتونست واسه دختربازی ماشین بخره و با احساسات آدمها بازی کنه! اما کارش به نظر من درست نبود٬ آخه دخترا هم آدمند و نباید اونجوری با احساساتشون بازی میکرد و دخترها هم نباید گول ماشین اون و پسرحاجی بودنش رو میخوردند.
بههرحال من ماشینم رو فقط واسه ماشینبازی و ماشینسواری خریدم و خوشحالم از اینکه که هیچوقت آگاهانه با آدمها و آحساساتشون بازی نکرده و نخواهم کرد.
پینوشت ۱: ادب از که آموختم؟ از بیادبان!
پینوشت ۲: هرچه کنم بخود کنم گر همه نیک و بد کنم
hanozam inja pesar ba mashin dokhtar bazi mikonanao dokhtara ham faghat pesararo be khatere mashineshon mikhan.....mashine notam mobarak
درودی سبز
قرمز یا آبی تفاوتی نمی کند تنها به قول تو عزیز نباید احساساتی را زیر بگیرد ...
می دانی همه عروسک ها احساس دارند؟؟؟ مادرم در قصه هایش می گفت شبها همه عروسک ها بیدار می شوند و زندگی می کنند ... اما من همه شبها به خواب می رفتم و زندگی هیچ عروسکی را ندیدم ...
اینجا بنزین و سهمیه بندی کردن دیگه نمی شه رفت ماشین بازی یا دختر بازی.