قبلا نوشتم که منیر جونم کلاس هشتم بود و من کلاس ششم.
هروقت میخواست بره مدرسه و یا بره بیرون٬ اگه من خونه بودم٬ بهم میگفت باهاش برم تا پسرها بهش متلک نگن. منهم سینههام رو جلو میدادم و بادی به غبغب میاندختم و هر پسری رو که میدیدم بهش چپ چپ نگاه میکردم که هیچکدومشون جرات متلک گفتن نداشتند و فقط نگاهمون میکردند. اما یک دختره بود که کلاس دهم بود و انگار خیلی ناراحت بود که دختر شده بود! آخه لباس پسرانه میپوشید و سر خیابون میایستاد و مثل پسرها دختربازی میکرد. فقط اون دختره پسرنما متلک میگفت که ما هم زیرسبیلی در میکردیم٬ هرچند که اونموقع اصلا سبیل نداشتیم!
رئیس یکی از بانکهای شهرستان خوی یک پسر داشت که اونهم کلاس هشتم بود. پسر ِ خوش تیپی بود! اسمش هم خوشگل بود یا من که روش حساس بودم٬ اینجوری فکر میکردم! بعضی وقتها میومد خونه پسرعمو و یا ما میرفتیم خونهشون و پینگ پنگ بازی میکردیم. من اصلا دوست نداشتم که منیرجونم باهاش صمیمی بشه و یا باهاش بازی کنه. خیلی حسودیم میشد! برای همین (ناخودآگاه) سعی میکردم پینگ پنگ رو خوب یاد بگیرم که منیرجونم (فقط) با من بازی کنه!
همونطور که یک دوست تو نظرات ِ نوشته قبلیام توضیح داده٬ نقل بیدمشک ارومیه حرف نداره و یکجور شیرینی شبیه حلوا هم داشت که اسمش سوجوخ بود که من عاشقش بودم. ولی زیاد نمیشد خورد! آخه آدم جوش در میآورد دیگه. از این دوست ِ خوبم ممنونم که اینها رو بهم یادآوری کرد.
پینوشت: سعی میکنم که با هر نوشتهام آهنگ جدیدی بگذارم. در صورت امکان نظرتون رو در مورد آهنگها هم بنویسید و در انتخاب آنها کمکم کنید. هرکدام از آهنگها را که میخواستید٬ توسط ایمیل و یا به هر شکلی که خودتون میدونید بگین تا لینکش و یا فایلش رو براتون بفرستم.
نمی دانم قبلا به شما گفته ام یا نه/ بیان ساده و روان شما در بازگوکردن سرگذشت آنقدر به دل می نشیند که انگار خود شخص آن را نوشته و در ذهن مرور می کند. یاد کتاب آقای دکتر پاپلی عزیز و سرگذشت ایشان افتادم.
دلتان خرسند
خوش به حال منیرجون
از همراهیت ممنونم رفیق عزیز .
من وآقعآ از سآدگی و صمیمت نوشته هاتون لذت میبرم.راستی من اصلاً سوجق یادم نبود بازم دهنم آب افتاد
کلاستون بالا بوده ها!:دی
درودی سبز
آنقدر زیبا از عشقی معصومانه می نویسی که وسوسه ام می کنی دوباره عاشق شوم.
عاشق بمان!!!
در پناه دادار پایدار
سلام
خیلی حس جالبی است که آدم تو اون سن کسی رو اینجوری دوست داشته باشه مگه نه؟
سلام...
وای که هیچ لذتی تو دنیا بیش تر از این نیست که آدم بتونه برای عشقش کاری بکنه...و چقدر بعد ها آدم می بینه که حسادت غاشقی قشنگ بوده...
قربانت:سیمین
از وخامت حال خامنه ای چقدر اطلاع دارین؟محض اطلاع اون هایی که از این موضوع اطلاع زیادی ندارن باید عرض شود که حال خامنه ای خراب است!نامبرده در بیمارستان ونک بستری است و با تمام اینکه سعی شده زیاد در اونجا بستری نباشد اما پزشکان اجازه ی مرخصی وی رو ندادند.سرطان بدجوری او را از پای در آورده و منتهای زمانی زنده ماندن وی تا اواخر سال جاری بیان شده و چه بسا که زودتر از پا در آید
قضاوتی نمی کنیم که عادل ترین قضاوت ها از آن خداوند خداست
با تشکر
سلام:
گیز چفین؟سن د توه سن؟چوخ جویلوم ایستیر بیلم چیمسن....
بی احترامی با ساحت خوبان قشنگ نیست.
باور کنید که پاسخ آینه سنگ نیست