سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

به کجا مینگریم

وقتی با سرعت معمولی دوچرخه سواری میکنیم تقریبا تا صد متری خودمون رو میبینیم و وقتی رانندگی میکنیم خیلی دورتر رو نگاه میکنیم و هرچه شتاب ماشین بیشتر میشه چشممون رو به جائی و نقطه باز هم دورتری میدوزیم (۱).

 تو مدرسه هم ازمون میپرسند که چیکاره و چی می خواهی بشی. شاید یک دلیلش این باشه که ببینند شعاع دیدمون چقدره و تا به کجا رو میبینیم. مگر نه اینکه برای رسیدن به هدف باید همواره آنرا دید و بخاطر داشت؟

از این مثالها  سه نتیجه میخوام بگیرم:

۱- دید و دیدگاه است که باعث حرکت میشود.

۲ - سرعت حرکت آدم (یا یک جامعه) با شعاع و زاویه دیدش رابطه و تناسب مستقیم داره و ایندو روی همدیگه تاثیر متقابل دارند.

۳- اگر به قول معروف فقط تا جلوی دماغمان را نبینیم و دورتر و دورترها را ببینیم٬ زرق و برق دور و برمان کمتر مشغولمان کرده و وقتمان را کمتر تلف میکند و ...

و الان میخوام بگم که اگر دید و دیدگاه و سرعت و شتاب مناسب را نداشته باشیم٬ از چاه ها و دره های راه زندگی نمیتوان جهید و ... 

میگن وقتی چشم آدم خسته میشه اگه به جائی دور نگاه کنه٬ خستگی چشمهاش در میره. واسه همین میروم تا به افق بنگرم و ... 

۱: اون نقطه نیز به نسبت سرعت ما حرکت میکنه و جلو میره! درست مثل وقتی که آدم شب راه میره و ماه توی آسمان هم بالا سرش باهاش راه میاد!

 

نظرات 9 + ارسال نظر
الناز یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:44 http://yasesefeed.blogfa.com

سلام خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آره فکر خوبیه
منم سعی میکنم به افق بنگرم...................

یک پیرو از جنس احساس یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:57 http://nothingonlylove.blogfa.com

درود
وقتی بچه تر بودم دیگران می گفتند باید اینگونه شوی ... آن نشد، که تقدیر اینگونه بود که من آنی شوم که باید ...
اما اینک به آینده به دورترین دورها چشم می دوزم و دوست دارم آسمان آن روز را آبی ببینم، دشتهایش را سبز و دلم را عاشق تر ...
روزهای قشنگی است، نه؟؟؟ اما نمی دانم چرا گام هایم به شتاب طی نمی کند راه را، نمی دانم ...

آره خیلی قشنگه...
وابستگی رو سرعت و شتاب تاثیر داره. هر چه بیشتر وابسته باشیم سرعت کمتره.
شرایط خارجی هم تاثیر داره که اگه درون (خودمون) منسجم باشه٬ شرایط خارجی رو هم میشه تغییر داد (اینجاست که موضوع جبر و اختیار پیش میاد).

یک پیرو از جنس احساس یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:59

راستی مهربان آنچه گفتی که باعث می شود در خانه ام دیر بسویت گشاده شود، افسوسی می گذارد برای من که دیر می بینمت ولو لحظه ای باشد اما راهی است که با دوستان رو در رو سخن می گویم ... نمی توان از دوستان گذشت، می توان؟؟؟

سیمین روزگرد یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:40 http://ghamnamecimin.myblog.ir

سلام...
...و افسوس و صد افسوس که ما فقط یاد گرفتیم ـ به قول خودت ـ تا نوک دماغمون رو بیش تر نبینیم...
.
...در مورد سوالی هم که پرسیدین باید عرض کنم که من در کل با مذهب و دین میونه ی چندان خوبی ندارم اما خب اعتقاد شدیدی به ۳ عین معروف دارم!(علی،عباس،عیسی)و به نوعی دینم رو هم در بین افکار و عقاید اون ها محدود کردم...در ضمن خدا صحبتش از تمامی مذهب ها جداست!
قربانت:سیمین

بدون امضا یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 20:00

بدون عینک یا با عینک؟

never u have known یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 20:32 http://www.mmolana2000.blogfa.com/

و بعضی از اوقات باید روی یکی از تخته سنگهای ذهنت بشینی فارغ از هرگونه تشویش به این فکر کنی که نکنه این راه اشتباهه که داری میری و خیلی هم مشتاق دیدن اون قله روبرو نباشی چون پشت اون بزرگترش هست

تولدی دوباره دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:01 http://4allseason.blogfa.com

سلام دوست عزیز
ممنون از حضور شما
درسته که باید به افق بنگریم ولی بعضی وقتها همین باعث میشه جلوی پا رو نبینیم و با سر بخوریم زمین ...
نمی توانستم.....
دیگر نمی توانستم....
صدای پایم از انکار راه بر می خاست
ویاسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود...
و آن بهار
و آن وهم سبز رنگ...
که بر دریچه گذر داشت..
با دل ام می گفت
"نگاه کن...
تو هیچ گاه پیش نرفته ای...
تو فرو رفته ای...!!!!! "(فروغ)
یزدان یارتان

عابر سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 18:45 http://حالا دیگه مال کس دیگه ایه

یا هو

گفتمش کانجا کجاست؟؟
گفت: « آنجا چشمة خورشیدهاست
آسمان‌ها روشن از نور و صفاست
موج اقیانوس جوشان فضاست. »
باز من گفتم که: «بالاتر کجاست؟»

گفت:« بالاتر، جهانی دیگر است
عالمی کز عالم خاکی جداست
پهن دشت آسمان بی‌انتهاست»
باز من گفتم که: « بالاتر کجاست؟»

گفت: « بالاتر از آنجا راه نیست
زان که آنجا بارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرش خداست! »
باز من گفتم که: « بالاتر کجاست! »

لحظه‌ای در دیدگانم خیره شد
گفت:‌« این اندیشه‌ها بس نارساست! »
گفتمش:‌« از چشم شاعر نگاه کن
تا نپنداری که گفتاری خطاست:

دورتر از چشمة خورشیدها؛
برتر از این عالم بی‌انتها؛
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصة پرواز مرغ فکر ماست...

فریدون مشیری
دلت دریا...

تولدی دوباره شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 http://4allseason.blogfa.com

سلام دوست عزیز
وبلاگم به روز شد
منتظرم
یزدان یارتان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.