سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

سمفونی و رقص شعله‌ها

زندگی سرشار از شعله‌ است و در درون هر فرد آتشفشانی از شعله‌ها می‌باشد

آهــای آهــای بـســتـنـی

از ده یازده سالگی تابستونها بستنی میفروختم. بعضی وقتها هم گوش فیل(۱)  و قطاب میفروختم. ولی چون شیرینی دوست داشتم بیشتر شو خودم میخوردم و ضرر میکردم. بعضی وقتها هم بلال میفروختم. یکبار که میخاستم با یکی از دوستام شریک بشم٬ دوستم گفت از هم دیگه ندزدیما! منم رفتم به بابام گفتم که دوستم چی گفته. بابام گفت نمیخواد باهاش شریک بشی٬ حتما خودش میخاد دزدی کنه که اینو گفته.

اون وقتها بستنی علی ذولفقاری خیلی معروف بود.  صبح زود میرفتم کارخونه بستنی سازی چرخ بستنی ام رو برمیداشتم و می افتادم تو کوچه ها. فروشم هم خوب بود٬ شاید واسه اینکه قشنگ داد میزدم و یا یک چیزی تو داد زدنم بود! (۲)

یکروز جمعه بابام بهم گفت ساعت دوازده جلو مغازه باشم٬ نمیدونم چیکار داشت. من رفتم ته آریانا که جنگل ۱۰۵ بود (۳) تا بستنیهام رو زود بفروشم و برگردم. آخه اونجا تقریبا مثل پارک بود و جمعه ها شلوغ میشد.

وقتی میخاستم برگردم چرخ بستنی میره تو گل و هرکاری کردم درنمی اومد. بالاخره دو سه نفر اومدن کمک کردن و چرخم در اومد. می دونستم که دیرم شده. بدو بدو چرخ رو هل میدادم و می اومدم . نزدیکیهای مغازه از یکی پرسیدم ساعت چنده که گفت ساعت دو.

۱: داد میزدم: گـوش فـیــــل تـازه٬ مــال مغــازه

۲: الان که فکرشو میکنم اینش خوب بود که بهانه ای برای داد زدن داشتم!

۳: جنگل ۱۰۵ بعدا شد پادگان جی

ادامه دارد ...

 

نظرات 11 + ارسال نظر
حضرت عشق-مریم چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:32 http://anooshka.blogsky.com

چقدر زیبا همه چیزو بیان میکنی
به منم سر بزنی خوشحالم میکنی

عسل چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:57 http://hasrteshgh.blogfa.com

سلام
وبلاگت خیلی جالبه موفق باشی
به منم سر بزن خوشحال می شم

امیر چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:58 http://amir-perspolisi.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری
گفتم حالا که خوشم اومده یک نظر ناقابل کمترین کاریه که می تونم بکنم
اگه دوست داشتی یه سری به من بزن
واگر از وبلاگم خوشت اومد بیا به هم لینک بدیم
موفق وسربلند باشید

سلام. ممنون که بهم سر زدی
فعلا که اینجا لینک ندارم. هر وقت خواستم لینک بگذارم در مورد پیشنهادت فکر میکنم.
موفق باشی

سامان چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 22:25 http://pejvak-poem.blogfa.com/

خیلی جالب بود حتما وقتی ادامش رو نوشتی خبرم کن
ممنونم ازت

الناز پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:05 http://yasesefeed.blogfa.com

سلام
خوبی؟
یه چیزیو میدونستی؟
خوب حالا من بهت میگم
اگه تو منتظر نوشته های شیرینک هستی باید بگم که منم واقعا منتظر نوشته های توام و هر وقت میام حتما به وبلاگت سر میزنم
اینو جدی گفتم
بازم بنویس منم میام میخونمش..............

هامون و مهدی پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:44 http://khaneie-ashena.persianblog.com

سلام خوبی ؟.... چرخ بستنی اگه بره تو گل شاید با کمک یا بدون کمک بشه درش آورد ولی امیدورم که چرخ زندگی تو گل نره ..........

یک پیرو از جنس احساس پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:05 http://nothingonlylove.blogfa.com

درودی سبز
کاش می دیدمت و از تو تمام بستنی های کودکی ام را می خریدم ... باورت می شود پیرو دیوانه بستنی باشد ... بچه تر که بودم خودم این واقعیت را میدانستم که اگر قرار باشد ظهرها نخوابم و تو کوچه ها بازی کنم ، اگه بچه دزده که بزرگترها می گفتن تو کوچه های خلوت کمین می کنه بیاد سراغم ، اگه با بستنی بخواد گولم بزنه ...
وای می بینی ، درست نیست آدم تا این حد کشته مرده چیزی باشه ... می دزدنش خب ...............
در پناه دادار پایدار

الناز پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:48 http://yasesefeed.blogfa.com

سلام
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ااااااااااااا.هنوز امروز ننوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیا بنویس دیگه من باز میام...

سلام
فعلا سعی میکنم در یک شبانه روز٬ فقط یکبار در اینجا بنویسم.
ممنون که زود بزود بهم سر میزنی

بدون امضا پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:08 http://bedoneemzaa.blogsky.com

من عاشق بستنی ام . تو زمستونها بیشتر و تابستونها رکورد می زنم .و بلال . خیلی بلال دوست دارم . دیگه نمی فروشی؟

سیمین روزگرد پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:06 http://ghamnamecimin.myblog.ir

سلام...
این اولین بازدید من از وبلاگ شما بود و البته اولین نظر!...
امیدوارم من رو هم به عنوان یه دوست پذیرا باشید...
...کاش می شد الان هم مثل دوران کودکی بستنی فروخت وداد زد...!
قربانت:سیمین

سلام.
خیلی خوش آمدید و امیدوارم باز هم با نظراتتان مرا خوشحال کنید.
امیدوارم شما هم مرا به عنوان یک دوست پذیرا باشید ...
... هرچند که با پایان تابستان فصل فروش بستنی به پایان رسیده٬ ولی با شیوه های دیگر میتوان ...!

فاطمه پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:55 http://faatemeh.blogfa.com

بی صبرانه منتظر باقی داستانم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.