روز بعداز مرخص شدنم از بیمارستان رفتم مدرسه و همان روز امتحان قوه داشتیم! خانم معلم دیکته گفت و بعد ورقه ها را جمع کرد و سر کلاس صحیح میکرد. چوب خانم معلم هم بغل دستش بود و هر شاگردی که کمتر از ۱۲ میگرفت صدایش میکرد و کف دستش را با چوب میزد. یکی از همشاگردیهایم را صدا کرد و بعد از اینکه کف دست شاگرد فلکزده را حسابی چوبکاری کرد٬ ورقه اش را داد و گفت برو و بیشتر تمرین کن. همکلاسیم نگاهی به ورقه امتحانی کرد و با چشمهای اشک آلودش نگاهی بمن کرد و گفت:
خانم اینکه مال ما نیست! این مال سمفونی هست که همش غایب بوده!
من اسم کوچکم را بالای ورقه نوشته بودم که فقط یک حرف کم داشت تا شبیه فامیلی همکلاسیم شود!
خانم معلمم منو صدا کرد. رفتم جلو کلاس و گفت که همه بچه ها واسم کف بزنند و یک کارت ده آفرین هم گرفتم. آخه من دیکته ۹ گرفته بودم!
جالب بود.امیدوارم کسی هیچ وقت جای کسی تنبیه نشه!
یا حق
سلام خوبین شما ؟......ببخش که دیر به دیر سر می زنم ......خاطرات قشنگیه من که خیلی خوشم اومد...همینطور از سبک نوشتنت یاد داستان های آل احمد افتادم .......
می دو نی یه روزی منو به جای یکی دیگه از کلاس انداختن بیرون! یادمه بعد کلاس کتک مفصلی ازم خورد! چون وقتی داد و بی داد می کردم که اون باید بره، با نیشخند داشت منو نگاه می کرد.
جالب بود و زیبا خوش باشی . دوستدار تو
امتحانای قوه یادمه و همین طور کارتهای ده آفرین هنوز دارمشون